درباره ما


خوشششش اومديييين نانازاي من.اميدوارم ازوبلاگم خوشتون بيا.موضوع وب من آزاده وهرچي تودلمه ريختم توش.ميخوام خوشتون بياد.ايشالا....

پیوند روزانه

تي شرت محرم طرح دار
حواله یوان به چین
خرید از علی اکسپرس
دزدگیر دوچرخه
الوقلیون

جستجو

"لطفا از کلمات کلیدی برای جستجو استفاده کنید !!!



طراح قالب


Www.LoxBlog.Com

Main

My profile

Log out


آلييس جووون

روز و من+_+
موضوع: <-CategoryName->

سلاام.قبل ورود به ارسال مطلب حرفای زیادی برای نوشتن وجود داره و زمان تایپ رو صفحه به کل از ذهن میپره اما سعی میکنم با فشار اوردن به خودم همه رو دیکته کنم.مطالبو میخوندم خاطراتی که بعضی تو ذهنم مونده و بعضی با خوندنش رو صفحه یادم میاد.به خصوص اهنگی که وجودش تو کارت حافظم به چندسال میرسه.زمستون سال 91(سوم دبیرستان)زمان امتحانات بود که این اهنگو به همراه چند اهنگ از گوشی خواهرم نقل و انتقال کردیم.اون زمان تا چن مدت به کوب اینارو گوش میکردم که با گذشت زمان کمرنگو کمرنگ شد.تا دو هفته قبلی که کارت حافظه ی قبلیمو از بین وسایلا در اوردمو نصب گوشی کردم.داخل رم پر و فراوون از گذشته ایه که دلم ریز شده براش.گاهی فک میکنم...اگه قرار بود یه قدرت جادویی داشته باشم دنده عقب به گذشته و افتادن تو اوج خاطراتو انتخاب میکردم.زیاد غرقشم

.

.

درباره اهنگ وب که جدیدا موفق به گوش کردنش رو صفحه شدم:چن مدت یه با ااهنگارو عوض میکنم و از جایی که مطلب و موضوع وبلاگ درباره منه و من،اهنگایی که مورد علاقس رو میذارم(اکثر،اهنگای قبلیو تاریخ انقضا گذشته).یاداور همیشگی:)

.

.

مدتیه(نزدیک یه سال و نیم)گاها دچار کنش میشم(درجه بالا) که شدید رو مخه.دلیل خواست تمومی 94،کم شدن این موضوع بود که ملایم شده اما باز وجودش حس میشه.به نظرم برای ریشه کن شدنش باید چشم به راه 31 اسفند باشم.هر سال یه چالش،از نوه مختلف برام به وجود میاد.میشه گف عادت کرده ایم اما بای دادنش راحت تره.دوباره گیر کردن سوزن رو وبلاگ شرو شد فک کنم.اماده ی فاصله ی چن ماهه ازش،با گذاشتن چند پست پیاپی هستم.بای تا های

نوشته شده توسط :آلييس | لينک ثابت |دو شنبه 25 مرداد 1395برچسب:وبلاگ,وب,لوکس بلاگ,لوکس بلوگ,الیس,الییس,آلیس,آلییس,کنش,خاطره,اهنگ,آهنگ,سال,95,اسفند,|

یادی از ایام
موضوع: <-CategoryName->

سلاام دوباره.امروز داشتم دفتر کتابای دوم سوم دبیرستانو مرور میکردم.صفحه به صفحه شون که هنوزم بوی اون دورانو میده دلمو چنگ میزد که چقد دلم تنگه برا اون روزا.سال سوم بود که وبو زدمو از اولین روزش تب و تاب نوشتن داشتم
اخرای سوم دبیرستان بود تو یه دفتر درباره تموم شدن دوران مدرسه نوشته بودم.اینکه بعد این بخوای یه ملیون برا هر ثانیش بدی نمیذارن بشینی پشت میز صندلیا و خوشحالیم اینه عجله ای برای تموم شدن اون دوران نداشتمو سعی میکردم از همه لحظاتش استفاده کنم
.
.
کمی از مریمو رویا بگیم:
منو رویا هر دو از یه دانشگاه قبول شدیم.من رفتم ولی رویا نامزد کردو نامزدش نذاش وارد دانشگا شه.مرداد ماه امسال که میشه 94/5عروسیش بود.دوران نامزدی اگه میشد هفته ماهی یه بار باش حرف زد حالا بعد عروسیش به کل ازش بی خبریم(نامزدش دل خوشی از دوس بازی نداره)
بخوایم از مریم بگیم.گفت بودم نتونسته بود کنکور قبول شه.سال قبلم زمان ثبت نام یادش رفته بود.امسال کنکور دادو از دانشگاهی که منو رویا برا کاردانی قبول شده بودیم قبول شد
.
.
همه چیز میگذره و جای خودشو پیدا میکنه.چیزایی که پشت سر میذاریم خاطراتیه که شاید اون لحظه قدرشو ندونیم ولی چن سال بعد یادش میفتیم دلمون بد وضع تنگ میشه.بهتره بدون عجله برا گذشتن روزا از لحظه لحظه استفاده کنیمو از دستش ندیم
نوشته شده توسط :آلييس | لينک ثابت |دو شنبه 21 دی 1394برچسب:وبلاگ,وب,لوکس بلاگ,گذشته,خاطره,مدرسه,الییس,الییس جووون,آلییس,,|

یازده ماه و یک روز غیبت
موضوع: <-CategoryName->

بعد مدت ها دوباره سلاام .رفته بودم قسمت نظرات.چه روزایی داشتیمو گذروندیم.ته دلم خالی شد یه جورایی.از روزای اولی که وبو ساختمو با اشتیاق توش‌ مطلب میذاشتم چیزای زیادی عوض شده و یه نمونش فعالیت زیاد کمرنگم تو وبلاگه.هر بار میخوام بهتر شم اما حوصلش فراریه ازم.از اخرین باری که درباره کارافرینیو فریباو... نوشتم اتفاقای فوق زیادی افتاد که از کجا شرو کردنش کار حضرت فیله

ترم سه که گذشت بابای فریبا به خاطر بضی دلایل شهریه متغییر برای دادن امتحان ترم سه رو نریخت و اجازه ادامه تحصیل نداد که فریبا شده دختر خونه(البته نصفه نیمه درباره ادامه دادن حرف زد اما عملی ازش دیده نشد)

من ادامه دادم و از جایی که جز فریبا با کسی دوس نبودم و میدونسم کسی جاشو نمیگیره (دختری بود که با عقایدم جور در میومد.حد اقلش اون زمان)ترجیح دادم تک بپرم.داخل پارانتز عرض شه خانم فریبا خانم بم گفته بود به کسایی که دربارش سوال میکنن بگم نامزد کرده و منم اینو عملی کردم.(زیاد حرف گوش کنم:-D )از طرفی فریبا واقعیتو به همه گفته بود که این بین الییس شد چاخان.بالاخره و نهایت همه این پستی بلندیی روزا گذروندیم تا شدیم ترم اخری که میشد ترم چهار.چن تا واحد به نام پروژه مالیو کاراموزی داشتیمو برای منی که اولین بار بود با این نوع درسا روبرو میشدم عجایب به شمار میومد.برای هر کدوم یه جلسه کلاس برای پرسش سوالو رفع مجهولات گذاشتن.جلسه توجیهی پروژه با کلاس حسابداری مالی تداخل داشت.منو کسایی که با استاد ... پروژه برداشته بودن مجبورشدیم از استاد اجازه بگیریم اما از جایی که تقریبا نصف کلاس غایب میشدن یه رب استراحت داد

رفتیم سر کلاس پروژه مالی که جز ما چن نفر دیگم نشسته بودن و به حرفای ابتدایی استاد گوش میکردن.با رفتن ما سر کلاس موضوع جدی شدو توضیحاتو لازمو داد

-باید هر کدوم راجع به حسابداری موضوعی انتخاب میکردیمو بعد اقدامات اولیه که میشد امضاو تایید موضوع توسط کتابخونه.استاد.مدیر گروه شروع به اماده کردنش میشدیم-

هر کی برای انتخاب موضوع به کافی نت روبروی دانشگاه میرفتو بعد گرفتن تاییدیه سفارش برای اماده کردن پروژه رو میداد.منم همین کارو کردم و بعد تایید شدنش به کافی نت دیگه رفتیم تا موضوعو بدیمو پروژه رو اماده کنه.ولی مطلبی درباره اون موضوع نداشت مجبور شدم عنوان دیگه انتخاب کنم با امید اینکه اینم تایید میشه و همینو ارایه میدم که از شاس رو به صده من مدیر گروه قبول نکرد(چون باید دوماه بعد کلاس توجیهی پروژه رو ارایه میدادیمو مدت زیادی از زمان برگزاری کلاس گذشته بود گفت وقت نمیشه و باید پیگیر موضوع قبلی باشم).مغزم داغ کرد با فکر اینکه اگه نتونم با موضوع تایید شده قبلی کاری کنم چه شن و ماسه ای باید بریزم سرم(گریه نکردم باید نوبل میدادن بم:-D ).با مامانم حرف زدم.رفتیم سی دی که به عنوان متن پروژه برای بررسی استاد از کافی نت گرفته بودیمو بش پس دادیمو از مشتری مداری خوبش همه پولی که گرفته بودو پس داد که خروار خروار دعای خیر از مامانم جمع کرد

(وقتی موضوع جدیدو گرفتیم مسخواسم موضوع قبلی که امضاو تایید شده بودو پاره کنم اما از شانس ریزی که داشتم سرم گرم شدو برگه مث روز اولش موند)

امتحان کاربرد رایانه دلشتیم که با مامانم موضوعو به کافی نت روبروی دانشگاه ددیمو بعد لحثو حرف درباره قیمتش به تپافق رسیدیم.قرار شد یه هفته بعد بریم دنبالش...این از ماجارای پروژه بود که نوشتنش اسونو خوندش راحته اما در عمل زیاد زیر فشار بودیم(خانوادگی که اگه قبول نشم چه اتفاقی خواهد افتاد)

دو روز مونده به جلسه پرسش و پاسخ تحویل گرفتیم.تا جایی که میتونستم خوندم اما شدید استرس داشتم.با مامانم رفتم دانشگاهو از جایی که تیتادمون یه زمانی شاگرد مامانم شده بود(مامانم دبیره)به احترام مامانم که گفت استرس دارمو از قیافم خونده میشد سوال نپرسید بعد یه دور نگا انداختن به پروژه نمرمو داد و بعد تحویلش به کتابخونه کارش تموم شد

نوشته شده توسط :آلييس | لينک ثابت |یک شنبه 3 آبان 1394برچسب:غیبت,کنکور,دانشگاه,الییس,الیس,آلییس,وبلاگ,لوکس بلاگ,نوشته,خاطره,,|



موضوعات

لینک دوستان

هاست ویندوز" style="text-decoration: none"> هاست ویندوز
هدفون بی سیم نیا" style="text-decoration: none"> هدفون بی سیم نیا
سرور vps" style="text-decoration: none"> سرور مجازی
می‍‍ــــ ــ ــ ــ ‍ـ‍هـ ــ ــ‍ن چت
****عشقولانه****
niki*****shaparak
خرید ساعت مچی
عـــ ــســـ ـــــ♥ــــــل وبــــ ـــ ــ
امیرصمیمی8
اسمون و دلدادگی
زندگی زیباست
عشق و نفرت
نادیا
ردیاب جی پی اس ماشین
ارم زوتی z300
جلو پنجره زوتی

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان داريم دييگه و آدرس aliiscalimero.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





فال حافظ

جوک و اس ام اس

قالب های نازترین

زیباترین سایت ایرانی

جدید ترین سایت عکس

نازترین عکسهای ایرانی


آرشیو دفتر

شهريور 1395
مرداد 1395
اسفند 1394
دی 1394
آذر 1394
آبان 1394
آذر 1393
اسفند 1392
بهمن 1392
دی 1392
آذر 1392
آبان 1392
مهر 1392
شهريور 1392
مرداد 1392
تير 1392
خرداد 1392
ارديبهشت 1392
اسفند 1391


نویسنده وبلاگ :

آلييس

آمار سایت
كاربران آنلاين: نفر
تعداد بازديدها:
RSS

کد های جاوا


Copyright by © www.LoxBlog.Com & Sharghi.net & NazTarin.Com