درباره ما


خوشششش اومديييين نانازاي من.اميدوارم ازوبلاگم خوشتون بيا.موضوع وب من آزاده وهرچي تودلمه ريختم توش.ميخوام خوشتون بياد.ايشالا....

پیوند روزانه

تي شرت محرم طرح دار
حواله یوان به چین
خرید از علی اکسپرس
دزدگیر دوچرخه
الوقلیون

جستجو

"لطفا از کلمات کلیدی برای جستجو استفاده کنید !!!



طراح قالب


Www.LoxBlog.Com

Main

My profile

Log out


آلييس جووون

امروز و چهارشنبه سوری
موضوع: <-CategoryName->

 سلاامی دوباره جات.خوبم.خوشم.سلاامتم.از دیشبی که پست چن خطی گذاشتم تا امروزی که جمعه س و طبق معمول ناخوداگاه کسل کننده ترین روز.درسه فرقی با روزای دیگه نداره بخصوص چن روز اخر که برا نزدیکی عید همه شدن خونه نشین ولی در هر صورت جمعه ست و جمعه.بخوای نخوای صب تا شبش مسخرس.دو روز مونده به تحویلو چرای نداشتن هیجانو نمیدونم.البته همه ساله همینه و تا لحظه اخر تغییری تو احوال رخ نمیده.در حال حاضر مامانم با ماشین بافندگی کار میکنه و اوضاعه جمعه رو بدتر میکنه(کسل کنندگی)

برای اولین بار از چهارشنبه سوری بگیم:

صبح روز سه شنبه داییم به خاطر کاری که داشت دختر داییمو تحویل ما داد.از جایی که قرار بود برا دختر داییم دو رنگ از لاکایی که داشتمو براش بگیرم(ابی تیره و روشن)وقتو مناسب دیدمو با هم رفتیم بیرون برا خرید دوتای مورد نظر.تصمیم نداشتم ابی روشنو بگیرم چون مغازش فاصله بیشتری داشت از خونمون.مغازه اولی که فروشنده لاک ابی تیره بود تا اطلاع ثانوی قفل زده بود دره مغازه.برا دس خالی نبودن راهو گرفتیم رفتیم تا فروشنده لاک روشن.از شانس کوچولوی کناریم مغازه باز بود.خریدو انجام دادیم.موقع برگشت لوازم ارایش فروشی که قرار بود لاک تیره رو ازش خریداری کنیم قفلو باز کرده بودو ولی رنگ‌ مورد نظرمون نبود.که با یه رنگ لاک دست از پا درازتر برگشتیم خونه.البته قرار شد رنگ دیگه لاکو براش بگیرم که خواستش نصفه نمونه(وقتی رنگ لاک موجود نبود ازش پرسیدم رنگ دیگه نمیخوای که به امید گیر اوردن ابی تیره گف نه.بعد رسیدن به خونه و ناامیدی امیدو پشیمونی از حرفش اینو گف).ساعت یازده بود برگشتیم خونه.در حال چرت بازی با دختر دلایم بودیم که یاد همیشه ای که موقع اومدنش اهنگ میذاریمو بالا پایین میپریمو خوشی میسازیم افتادم.از جایی که منبع اهنگا خواهرمه رفتم ازش بگیرم که درگیری ریز میز بالا گرف.از طرفی مامانم بابت در هم بر هم بودن خونه و اشپزخونه میگف پاشین خونه رو تمیز کنین که به جنجال اوج داد.ما بین کوچولو تماشاچی بود.وقتی دعوا خوابید(اصولا دعوامون تو دومین اتیش میکنه و اتیش خاموش میکنه:-D )مامانم رف حموم.خواهرم رف سمت اشپزخونه و من با جارو برقی افتادم رو فرش و موکت.دختر داییم اجازه خواس از لاکام استفاده کنه که با قول هدر ندادن لاکا اجازه صادر شد(هربار لاک زدنش ده بار هر ناخنو میزنه پاک میکنه تا خوب در بیاد.که اگه تو ده بار موفق بشه وگرنه نشت میکنه به یازده بار:-D ).به جارو کشیدن خونه ادامه دادم که تا نیم ساعت کارش تموم شد.رفتن پی لاک زنی دختر داییم.از جایی که موفق به زدن درسش نشده بود شلوار گیر من شد.ساعت شده بود دوازده.مامانم برا خرید چهارشنبه سوری رف بیرونو بابام پایین مشغول تمیزی پارکینگ.اهنگو از خواهرم گرفتمو بعد مقداری رقص با دخی داییم کورس خوانندگی گذاشتیم با هر اهنگ یه دور صدا دادیم بالا.کار با اهنگ تا ساعت دو کشید.برا ناهار دخی داییم کوکو با برنج خوردو منو خواهرم به دلیل سرما خوردگیمون تخم مرغ اب پز.بعد ناهار کاهو شستم خوردیم.باباو مامانم اومدن که ساعت حدود سه بود زنداییم زنگ زدو گف دختر داییمو اماده کنیم که رسیده(قرار بود داییم بیاد دنبالش.چون کار باباشزود تموم میشدو میخواس اینجا بیشتر بمونه به مامانش گف بیاد).بعد رفتن دختر داییم رفتن سراغ کار همیشگیم گردش تو گوشی تا شش شب که موقع اماده شدن برا مراسم بود.مامانم مشغول تو اشپزخونه بود که منو خواهرمو برا کمک بش صدا زد.چن تا ظرف بود که شستمو رفتم پی حاضر شدن.لباسامو پوشیدمو دوباره رفتم اشپزخونه.داداشم بمبایی که با تایید جمعی قرار شده بود بخره رو اورد.مامانم یک دو سه کارای اشپزخونه رو انجام دادو بعد امادگی بقیه رفتیم حیاط برا اتیش کردن.هوا دوباره مسخرگیش گرفته بودو برف میبارید مجبور شدم از رو لباس کت بپوشم.بعد سی چهل دیقه برگشتیم خونه.سفره شامو اماده کردیمو با اومدم بابابزرگم که طبقه بالا با داداشم تنهاس خوردیم.بعد جم و جور شام نوبت اجیلا و مخلفات و قسمت عشقیه چهارشنبه سوری بود.بعد پذیرایی و فیض بردن همه داداشو بابابزرگم رفتن.منو خواهرم کادویی که یه ماه قبل به عنوان کادوی روز مادر گرفته بودیمو دادیم به مامانم(روز مادر دوازده فروردینه.از جایی که خونه نیسیم پیشی تدارکاتشو انجام دادیم).با هر وسیله ای که از پاکت کادو میاورد بیرون زیرا که بابت سلیقش بود صد تا تشکر میکرد.بعد بقیه خوردو خوراکا بساطو جم کردیم هر کی رف پی رختش و لالا

برف و سرمایی که درسه نعمت خداس ولی با مزاجم ساز نیستو زیاد بدم میاد ازش تا امروز و حالایی که دارم مینویسم ادامه داره.دو روز مونده به عید کاموا تن کردم.در حال حاضر صدای شکمم تو گوشه که تا ناهار یه ساعت مونده.زیاد نوشتم.ممکنه طول عید اینجا باشم ممکنه نه.بستگی به حوصله و درجه تنبلیم داره.اسفند امسال وبم شد سه ساله.به خودشو خودم تبریک میگم.روزاو خط نوشته های زیادی توش داشتم.به نحوی شده صفحه خاطرات برام.دفتر مجازی سه سالگیت مبارک-_-.بای

نوشته شده توسط :آلييس | لينک ثابت |جمعه 28 اسفند 1394برچسب:الییس,آلییس,آلییس جووون,وبلاگ,لوکس بلاگ,چهارشنبه سوری,عید,لاک,برف,سرما,|



موضوعات

لینک دوستان

هاست ویندوز" style="text-decoration: none"> هاست ویندوز
هدفون بی سیم نیا" style="text-decoration: none"> هدفون بی سیم نیا
سرور vps" style="text-decoration: none"> سرور مجازی
می‍‍ــــ ــ ــ ــ ‍ـ‍هـ ــ ــ‍ن چت
****عشقولانه****
niki*****shaparak
خرید ساعت مچی
عـــ ــســـ ـــــ♥ــــــل وبــــ ـــ ــ
امیرصمیمی8
اسمون و دلدادگی
زندگی زیباست
عشق و نفرت
نادیا
ردیاب جی پی اس ماشین
ارم زوتی z300
جلو پنجره زوتی

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان داريم دييگه و آدرس aliiscalimero.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





فال حافظ

جوک و اس ام اس

قالب های نازترین

زیباترین سایت ایرانی

جدید ترین سایت عکس

نازترین عکسهای ایرانی


آرشیو دفتر

شهريور 1395
مرداد 1395
اسفند 1394
دی 1394
آذر 1394
آبان 1394
آذر 1393
اسفند 1392
بهمن 1392
دی 1392
آذر 1392
آبان 1392
مهر 1392
شهريور 1392
مرداد 1392
تير 1392
خرداد 1392
ارديبهشت 1392
اسفند 1391


نویسنده وبلاگ :

آلييس

آمار سایت
كاربران آنلاين: نفر
تعداد بازديدها:
RSS

کد های جاوا


Copyright by © www.LoxBlog.Com & Sharghi.net & NazTarin.Com